ﺁﺗﺶ ﻧﺸﺎﻧﯽ
بابام زنگ زده آتش نشانی که آقا
.
.
.
تو انبار خونه ما ی مار هس
من تعجب کردم
هیچی اقا اون بدبختا اومدن همه چیزو زیرو رو کردن
وسایلو ریختن بیرون
آخر سر هیچی پیدا نکردن رفتن..
بهش میگم بابا مطمئنی مار دیدی؟؟!!
میگه:ن بابا جون میخواستم انباری رو خالی کنم دست تنها بودم حوصله هم نداشتم
:|
نظرات شما عزیزان:
www.rezalynda@gmail.com